دختر ١۵ ساله وقتی با مخالفت خانوادهاش برای ازدواج روبه رو شد، نقشه عجیبی کشید. او با پوشیدن لباس پسرانه به در خانه ی یک خانواده روستایی رفت تا با سرقت شناسنامه آن ها بتواند با پسر مورد علاقهاش ازدواج کند. اوایل اسفند سال ١۳۹۲ فردی روستایی نزد پلیس شهرستان رشت آمد و از دو مرد قلابی شکایت کرد. او به ماموران گفت: که چند روز پیش دو جوان به در خانه ی ما آمدند و خودشان را نماینده یکی از سازمان های دولتی معرفی کردند آن ها گفتند: که قرار است از طرف این سازمان پولی بلا عوض به من داده شود اما قبل از این کار باید شناسنامه خود و خانوادهام را در اختیارشان بگذارم. من که حرف های آن دو را باور کردم، مدارک اعضای خانه را تحویـل شان دادم ولی حالا پس از چند روز خبری از آن ها نیست و پولی نیـز به من نداده اند. با شکایت این مرد، پلیس تحقیقاتـش را برای شناسایی مضنونین آغاز کرد و فهمیـد که متهمان ممکن است با شناسنامه های خانواده روستایی دست به کار مجرمانه ای بزنند بنابراین استعلامی را از تمام دفاتر ثبت ازدواج و طلاق گرفت تا به سرنخهایی دست یافت. بررسی ها نشان میداد که چند روز پیش و پس از سرقت مدارک یاد شده دختر و پسری جوان به یکی از دفاتر ثبت شهرستان رشت رفتند تا با یک دیگر ازدواج کنند. به همین دلیل ماموران راهی این دفترخانه شدند و پس از بررسی های لازم آدرس محل زندگی این زوج جوان را گرفتند. با دست گیری و بازجویی از آن دو نفر، دختر جوان به سرقت از مرد روستایی اعتراف کرد و گفت: مدتها بود که قصد ازدواج با پسر مورد علاقهام را داشتم ولی پدر و مادرم مخالفت می نمودند به همین دلیل شناسنامه ام را گرفتند. من هم نقشهای طرح کردم و با پوشیدن لباس مبدل هم راه پسر مورد علاقهام به یکی از روستاهای اطراف رشت رفتم بعد با شناسایی خا نوادهای که دختری هم سن و سال من داشت، خودم را مامور سازمانی دولتی معرفی کردم و مدعی شدم که قرار است پولی بلا عوض به آن ها بدهم. بدین ترتیب و با مدارک اعضای خانواده روستایی، به هم راه پسر مورد علاقهام به دفتر خانه ای در رشت رفتم. در آن جا بود که صاحب محضر متوجه شد و هر دوی ما را از دفترش بیرون کرد. زمانی که به خانه برگشتم پلیس مرا گرفت.
منابع این نوشتار محفوظ است.