حوادث

تصاویر و مطالب فوق العاده پیرامون حوادث

حوادث

تصاویر و مطالب فوق العاده پیرامون حوادث

...◙ حوادث روزمره (۳)

رهایی سر کودک از نرده های آهنی

سر کودک یک ساله در عملیات آتش نشانان از میان نرده های بالکن رهایی یافت. ساعت ۸:۱۵ شب دوشنبه ۱۱ شهریور سال ۱۳۹۲ در پی تماس پدر و مادر کودکی یک ساله با فوریت های ۱۲۵، مأموران آتش نشانی ایستگاه ۷۱ تهران بلافاصله به محل حادثه واقع در بزرگ راه رسالت، کرمانی جنوبی، خیابان موسوی اعزام شدند. در این حادثه که در قسمت بالکن طبقه سوم یکی از ساختمان های مسکونی آن محله روی داده بود سر کودک به علت بازی گوشی در میان نرده های آهنی گیر کرده و با توجه به این که نیمی از بدن او روی بالکن و بخش بالا تنه اش در ارتفاع ۱۰ متری قرار داشت، آتش نشانان بی درنگ و با استفاده از تجهیزات هیدرولیکی اقدام به نجات این کودک و باز کردن نرده های قلزی نمودند. بالاخره پس از دقایقی تلاش سر این کودک از میان نرده ها آزاد شد و صحیح و سالم تحویل والدینش گردید.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

حمله ی ببر به دختر دانش جو

ببر ۱۸۱ کیلوگرمی به یک دانش جوی نوزده ساله بریتانیایی حمله کرد.

یکی از معروف ترین جاذبه های گردش گری تایلند، دیدن و لمس کردن ببرهاست که غالبا با گرفتن عکس نیز هم راه است. معبدی که ببرها در آن قرار دارند یکی از معدود مکان هایی ست که شما در آن می توانید با مرگ بارترین حیوانات وحشی به صورت فردی یا خانوادگی عکس بگیرید. در این معبد، حیوانات شکارچی را با داروهای مخصوص به حالتی سست و نیمه بی هوش در می آورند تا همگان بتوانند عکس های بی نظیری از آن ها تهیه کنند. در این ماجرا نیز وقتی ایزابل برنان دانش جوی ۱۹ ساله اهل یورک شایر انگلیس پشت سر یک ببر ۱۸۱ کیلوگرمی قرار گرفت مورد هجوم او واقع شد و از ناحیه پا مجروح گردید. این حیوان جسور پس از حمله به ایزابل جوان، زانوی او را با دندان و پنجه های خود درید. لحظاتی بعد نگهبانان معبد با دارویی مخصوص ببر را بی هوش کرده و دختر بریتانیایی را از چنگال او رهانیدند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

عجیب ترین زایمان ها؛ از زایمان در مسابقه بوکس گرفته تا زایمان بر روی درخت!

١. تولد بر روی درخت 

خانم "شیندز" آخرین روز‌های بارداری‌ خود را می گذراند که یک روز که به مانند همیشه در منطقه روستا‌یی‌اش در موزامبیک، مشغول انجام دادن کار‌های روزمره‌اش بود، ناگهان سیلی برق‌آسا از راه رسید و همه جا را فرا گرفت. همراه با این سیل تمساح هم به آن جا آمد که باعث شد او برای نجات خود از دست سیل و موجودات آب آورده اش به بالای درخت برود. خانم "شیندز" به مدت چهار روز بدون آب و خوراکی در بالای درخت ماند و با مرگ دستو پنجه نرم کرد. در این زمان هر لحظه برای او به مانند یک قرن می‌گذشت و هیچ کس هم نمی‌دانست که او در میان انبوهی از آب گرفتار شده است. در روز چهارم بود که دردی تمام وجود "شیندز" را فرا گرفت و در حالی که می‌دانست تا لحظاتی دیگر نوزادش به دنیا می آید به شاخه ای محکم چنگ زد و سرانجام پس از کمی تقلا دخترش "رزیتا" به دنیا آمد. خانم "شیندز" که بسیار خسته و درمانده بود با خود می‌ اندیشید که به پایان زندگی‌اش نزدیک شده است تا این که سرانجام هلی کوپیتر امدادگران آن ها را بر روی شاخه‌های درخت پیدا کردند.

۲. تولد در مسابقه بوکس

خانم "پاملا واگتس" ١٧ ساله که خود را برای مسابقه بوکس مقابل حریفش آماده کرده بود در روز مسابقه قدم به رینگ گذاشت اما نمی‌دانست که هفت ماهه باردار است. پس از وارد شدن ضربه ای محکم به او در روی رینگ، ناگهان دچار درد شدید گشت به گونه ای که او را به سرعت به بخش اورژانس بیمارستان انتقال دادند. در کمال تعجب، "پاملا" کودکی به دنیا آورد. همسر "پاملا" در گفتو گو با خبرنگاران بیان داشت که او مدتی چاق و سنگین شده بود اما هرگز تصور نمیکردند که قرار است پدر و مادر شوند.

۳. تولد در رستوران

بیش تر مادر‌ها ماه‌ها انتظار می‌کشند تا کودکی به دنیا آوردند اما "دانیل میلر" فقط چند دقیقه انتظار کشید! "دانیل میلر" مثل همیشه به رستورانی در نزدیکی محل کارش رفت و هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او کمی احساس درد و ناراحتی کرد و رفته رفته حالش بدتر شد. همکارش "جینی" با نگرانی به دنبال او به اتاق استراحت رفت و جویای حالش گشت اما خانم "میلر" دردی عجیب در ناحیه شکمش احساس می نمود. او همان طور از درد به خود می‌لرزید، ناگهان درد‌های شدید او در ناحیه شکم آغاز شد. "جینی" آن چه را که می‌دید نمیتوانست باور کند، "میلر" یک نوزاد به دنیا آورده بود و وی تا آن لحظه نمی‌دانست که دوستش باردار است. "جینی" با اورژانس تماس گرفت و امدادگران فوراً "میلر" و نوزاد پسرش که بعد‌ها "آستین" نام گرفت را به بیمارستان رساندند.

۴. مرگ مغزی و تولد دوقلوها

خانم "کریستین بولدن" ۲۶ ساله و اهل مشیگان، زمانی که با شوهر و پسر کوچکش به پیاده‌ روی رفته بودند، ناگهان بی هوش و نقش بر زمین شد. همسرش با نگرانی او را به سرعت به بیمارستان رساند اما ۵ روز بعد پزشکان اعلام کردند "کریستین" به سبب آماس عروقی مغز دچار مرگ مغزی شده است. "کریستین" دو قلو باردار بود و مرگ او به زندگی دو نوزادش نیز پایان می داد و هیچ‌ کس این را نمیخواست. پزشکان به وسیله دستگاه تنفسی او را به مدت یک ماه زنده نگه داشتند تا نوزادان برای زنده ماندن، فرصت رشد کافی داشته باشند. پس از تولد دوقلوها "نیکلاس" و "الکساندر" که مادرشان پیش از مرگ نام شان را انتخاب کرده بود، دستگاه را از مادر جدا کرده و او برای همیشه آرامش یافت.

۵. تولد در مترو

خانم بارداری که بر روی سکوی متروی لندن منتظر قطار بود، دچار درد زایمان شد. در این بین پزشکان امداد به سرعت در محل آماده شدند در حالی که وقت کافی برای انتقال او به بیمارستان را نداشتند. بنابراین پزشکان خودشان دست به کار شدند و در اتاق سرپرست مترو، نوزاد دختر را سالم به دنیا آوردند. در تاریخ ١۲۵ ساله متروی لندن، این زن دومین نفری است که در آن جا فرزندی را به دنیا می آورد.

۶. تولد در آسانسور

خانم "نینفا رامیرز" که هر لحظه منتظر تولد فرزند خود بود، روزی با احساس اندکی درد به سرعت به شوهرش خبر داد تا او را به بیمارستان برساند. "آرماندو اوتیز" که برای اولین بار مشتاق پدر شدن بود با عجله همسرش را به بیمارستان رساند اما پرستاران پس از معاینه گفتند که هنوز موقعش نرسیده و بهتر است به خانه برگردید. آن ها نیز به آپارتمان خود بازگشتند اما همین که قدم به آسانسور گذاشتند "نینفا" فریادی از درد کشید. دیگر وقتی برای بردن او به بیمارستان نبود. "آرماندو" بسیار وحشت کرده بود و میترسید همسر و فرزندش را از دست بدهد اما وقتی که کودکش را در آغوش گرفت و حال همسرش را مناسب دید خیالش اندکی راحت شد. این بار همسر و نوزادش را با هم به بیمارستان رساند. "آرماندو" بعد‌ها این تجربه را که جالب می‌دانست برای خبرنگاران تعریف کرد.

۷. نوزادی در دوی ماراتن

خانم "امبر میلر" دونده دوی ماراتن در حالی که از بارداری کودک دوم خود ٣۲ هفته می‌گذشت، نتوانست از مسابقه ماراتن شیکاگو صرفنظر کند و بنابراین با‌ وجود بارداری، قدم به روی خط شروع مسابقه گذاشت و ۶ ساعت و ۲۵ دقیقه و ١۵ ثانیه دوید! وی توانست به خط پایان برسد و اگر چه بهترین رکورد او محسوب نمیشد اما با این حال خوشحال بود که توانسته رکورد شوهرش را بزند. در پایان مسابقه او خوشحال از این موفقیت، یک گاز به ساندویچش زد که ناگهان دل درد شدیدی به جانش افتاد و قبل از این که بفهمد چه شده و مجال رفتن به بیمارستان را داشته باشد، دخترش به دنیا آمد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------