حوادث

تصاویر و مطالب فوق العاده پیرامون حوادث

حوادث

تصاویر و مطالب فوق العاده پیرامون حوادث

...◙ حوادث ازدواج (۳)

بخشش مهریه  ١٠٠٠ سکه ای

مردی ۲۲ ساله در دادگاه شهید محلاتی درخواست طلاق کرد و با این کار زن ١۹ ساله اش نیز مهریه هزار سکه‌ای خود را مطالبه نمود. این مرد با بیان این که از ول خرجی‌ و خوش گذرانی های همسرش خسته شده است، اظهار داشت: که ۶ ماه بیش تر از زندگی مشترک مان نمی‌ گذرد ولی همسرم هر روز مشکلی جدید برایم ایجاد می کند. رفتار‌هایش طوری است که همه اقوام از ما بری گشته اند. او هر هفته در روز پنج‌ شنبه و جمعه با دوستانش به تفریح می‌ رود و مرا نادیده می‌ گیرد و انتظار دارد که از او سوال هم نپرسم. وی با بیان این که همسرش تک‌ فرزند است و هنوز فرزندی نیاورده عنوان کرد :نمی‌توانم رفتارهای او را تغییر دهم؛ روز اول پدر زنم همه این موارد را به من گفت ولی فکر کردم که می‌توانم این نگرش را تغییر دهم. در همین حال زن جوان که در دادگاه حضور داشت در مقام دفاع از خود بر آمد و اذعان کرد: شوهرم به دلیل این که من بیش از او به خودم رسیدگی می کنم قصد جدایی دارد، ولی در این صورت من هم مهریه ی هزار سکه‌ای خود را می خواهم درست است که من برای رفع خستگی و ناراحتی های روزمره بعضی از اوقات با دوستانم به تفریح می روم اما از شوهرم می‌خواهم که از درخواست طلاق خود صرف نظر کند. در جواب این سخن مرد بار دیگر در برابر قاضی ایستاد و گفت: مهریه ی همسرم را نمی پردازم ولی از او می‌خواهم که اگر به زندگی مشترک مان علاقه‌ مند است، مهریه‌اش را ببخشد و وقت بیشتری را در کنارم بگذارند. دقایقی بعد زن جوان تمام مهریه‌ هزار سکه‌ای خود را بخشید و گفت از شوهرم می‌ خواهم بیش تر مرا درک کند و در عوض من هم به خاطر او سعی خواهم کرد تا از تفریحاتم بکاهم. با این اوصاف و بعد از اتمام جلسه این زن و مرد بار دیگر به زندگی مشترک خود باز گشتند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------  

حادثه ی خنده دار در مراسم ازدواج

در یک حادثه ی جالب و خنده دار عروس ۲۶ ساله و داماد ۳٠ ساله آمریکایی برای اجرای یک مراسم به یادماندنی به ساحل دریاچه معروف جورجیا رفتند تا به هم راه ساق دوش های خود در کنار اسکله قدیمی آن عکس بگیرند. این زوج جوان برای ثبت یک تصویر ماندگار آماده می شدند که درست در همین زمان بخشی از اسکله چوبی فرو ریخت و این عروس و داماد را با نزدیکان شان به داخل دریاچه فرو برد. در این حادثه ۲۹ نفر از میهمانان به درون دریاچه افتادند که باعث خنده دیگران شد. تازه عروس و داماد هم که از این اتفاق جان سالم به در برده بودند تنها نگرانی شان را سلامت همراهان خود در آن لحظه عنوان کردند. آن ها معتقد بودند، که این اتفاق مراسم ازدواج شان را پایدارتر کرده و خاطره ی خوش آن روز را در اذهان باقی گذارده است.

 ----------------------------------------------------------------------------------------------- 

ازدواج با شناسنامه جعلی

دختر ١۵ ساله وقتی با مخالفت خانواده‌اش برای ازدواج روبه‌ رو شد، نقشه عجیبی کشید. او با پوشیدن لباس پسرانه به در خانه ی یک خانواده روستایی رفت تا با سرقت شناسنامه‌ آن ها بتواند با پسر مورد علاقه‌اش ازدواج کند. اوایل اسفند سال ١۳۹۲ فردی روستایی نزد پلیس شهرستان رشت آمد و از دو مرد قلابی شکایت کرد. او به ماموران گفت: که چند روز پیش دو جوان به در خانه‌ ی ما آمدند و خودشان را نماینده یکی از سازمان‌ های دولتی معرفی کردند آن ها گفتند: که قرار است از طرف این سازمان پولی بلا عوض به من داده شود اما قبل از این کار باید شناسنامه خود و خانواده‌ام را در اختیارشان بگذارم. من که حرف‌ های آن دو را باور کردم، مدارک اعضای خانه را تحویـل شان دادم ولی حالا پس از چند روز خبری از آن ها نیست و پولی نیـز به من نداده اند. با شکایت این مرد، پلیس تحقیقاتـش را برای شناسایی مضنونین آغاز کرد و فهمیـد که متهمان ممکن است با شناسنامه های خانواده روستایی دست به کار مجرمانه ای بزنند بنابراین استعلامی را از تمام دفاتر ثبت ازدواج و طلاق گرفت تا به سرنخ‌هایی دست یافت. بررسی‌ ها نشان می‌داد که چند روز پیش و پس از سرقت مدارک یاد شده دختر و پسری جوان به یکی از دفاتر ثبت شهرستان رشت رفتند تا با یک دیگر ازدواج کنند. به همین دلیل ماموران راهی این دفترخانه شدند و پس از بررسی های لازم آدرس محل زندگی این زوج جوان را گرفتند. با دست گیری و بازجویی‌ از آن دو نفر، دختر جوان به سرقت از مرد روستایی اعتراف کرد و گفت: مدت‌ها بود که قصد ازدواج با پسر مورد علاقه‌ام را داشتم ولی پدر و مادرم مخالفت می نمودند به همین دلیل شناسنامه‌ ام را گرفتند. من هم نقشه‌ای طرح کردم و با پوشیدن لباس مبدل هم راه پسر مورد علاقه‌ام به یکی از روستاهای اطراف رشت رفتم بعد با شناسایی خا نواده‌ای که دختری هم سن و سال من داشت، خودم را مامور سازمانی دولتی معرفی کردم و مدعی شدم که قرار است پولی بلا عوض به آن ها بدهم. بدین ترتیب و با مدارک اعضای خانواده روستایی، به هم راه پسر مورد علاقه‌ام به دفتر خانه ای در رشت رفتم. در آن جا بود که صاحب محضر متوجه شد و هر دوی ما را از دفترش بیرون کرد. زمانی که به خانه برگشتم پلیس مرا گرفت.

 -----------------------------------------------------------------------------------------------